در این
فراز به ذکر پاره ای از آیات و روایاتی بیش از روایات فوق در دوبخش می
پردازیم. بخش اول در مورد مطلوبیت و بلکه ضرورت اجتناب زنان از همدوشی و
اختلاط با مردان است که به تبع آن می توان ممنوعیت حضور زن در عرصه هایی را
نتیجه گرفت که مستلزم اختلاط غیر ضروری و حرام است. بخش دوم شامل آیات و
روایاتی است که تصدی اموری چون وکالت، قضاوت، وزارت وتصدی مسئولیتهای
اجرایی را ممنوع و غیر مجاز اعلام می دارد.
بخش اول
الف) آیات
1. الرَّجالُ قوّامُونَ عَلَی النَّساء بما فَضِّلَ اللهُ بَعْضَهُم عَلی بَعْضٍ....
مردان باید بر زنان مسلط باشند، چرا که خداوند بعضی (مردان) را بر بعضی دیگر (زنان) برتری بخشیده است.
مفسران
با توجه به سیاق آیه و روایات معصومین:، قوّامیّت مطلق مرد را بر
زن ـ اعم از قوامیّت شوهر بر زن در خانواده و قوّامیّت مردان بر
زنان در اجتماع ـ استفاده میکنند.
علامه طباطبایی (ره) در این باره مینویسد:
«آیه
«الرجال قوّامون علی النّساء...» منحصر به همسران نیست که فقط مرد
بر همسرش تسلّط داشته باشد بلکه این حکم در مورد قوّامیّت صنف
مردان بر صنف زنان در همه امور مربوط به زندگی این دو، میباشد.
آیه واجد اطلاق تامّ است.» [1]
آیةالله سید محمّد حسین حسینی طهرانی (ره) مینویسد:
«احتمال
انحصار مقصود آیه به محیط خانواده و اینکه مردان تنها بر
همسرانشان قیمومیّت دارند، به دلیل اطلاق آیه و عدم قید آن به
خانه و همسران، مردود است و اگر چنین بود باید گفته میشد: الرجال
قوّامون علی نسائهم. علاوه بر این، اگر این انحصار را بپذیریم جا
دارد از خداوند متعال بپرسیم چگونه در حالی که زن را سرپرست
خانهاش ـ که به امور جزئی و محدود میپردازد ـ قرار نداده است، به
او اجازه قیمومیّت و ولایت بر همه خانههای امّت و دولت اسلامی را
داده است؟ آیا سرپرستی حکومت که مساوی با سرپرستی عموم جامعه
است، مهمتر از سرپرستی خانه نیست؟ آیا ممکن است مسلمانی بپذیرد که
خداوند زن را سرپرست و مسلّط بر میلیونها مرد و زن قرار دهد امّا او
را مسلّط بر شوهرش و بلکه او را همدرجه او نیز قرار ندهد؟ [2]
2. وَ قَرْنَ فی بُیُوتکُنِّ....
و در خانههایتان بمانید
تصدی
مشاغل و مناصب و حضور گسترده اجتماعی زن با توصیه مطلق آنها به
استقرار در خانه منافات دارد و جز موارد محدود و خاصّی که شرع، خروج
از خانه را برای زن مباح، مستحب و یا واجب میداند، نمیتواند این
آیه را مقیّد نماید. (البته این برای زنان پیغبر است اما زنان
پیغمبر به عنوان الگویی شناخته شدند و از آنان بر خلاف فرهنگ امروزی خواسته
نشده که در تبلیغ دین ، پا به پا پیامبر را در اجتماع یاری دهند.)
ب) روایات
در
ماجرای تاریخی جمل و جنگ عایشه با امام علی علیه السلام، عایشه
قبل و بیش از آنکه به خاطر رودررویی با امام علیه السلام و حاکم
مسلمین، عتاب و سرزنش شود، به خاطر سرپیچی از سفارش قرآن مبنی بر
لزوم استقرار زنان در خانه و عدم خروج غیرضروری از آن و رهبری
کردن ناکثین، مورد اعتراض قرار میگیرد.
امام علی علیه السلام طی نامهای خطاب به عایشه:
1.
امّا بعد فانّک خَرَجْت غاضبَةً للّه و لرَسُوله، تَطْلُبینَ اَمْراً
کان عنک موضوعاً، ما بال النساء و الحرب و الاصلاح بین الناس؟
تَطْلُبینَ بدَم عثمان؟ وَلَعمری لَمن عرِّضَک للبلاء وحَمَلَک علی
المعصیة اَعظمُ الیک ذنباً منْ قَتَلَة عثمان... فَاتِّقی الله
وارْجعی الی بیتک.
تو در حالی که خدا و رسولش را به خشم وا
داشتی خروج کردی و به انجام عملی مبادرت کردی که خداوند آن را از
تو نخواسته است. زنان را با جنگ و اصلاح بین مردم چه کار؟
خونخواهی عثمان را میکنی؟ قسم به جان خودم آنکه تو را در معرض
این بلا قرار داد و بر نافرمانی خداوند وادارت کرد، گناهش باید نزد تو
بزرگتر از گناه قاتلان عثمان باشد، پس از خداوند بترس و به خانهات
برگرد.
امام علیه السلام، همچنین بعد از پایان جنگ جمل به سراغ عایشه آمد و با چوبی بر کجاوه او زد و فرمود:
2.
یا حمیراء! رسولُالله اَمَرَک بهذا؟ اَلَم یأمُرک اَنْ تَقَرّی فی
بیتک؟ والله ما اَنْصَفَکَ الّذین اَخْرَجُوک اذْ صانُوا عَقائلَهُم
وَاَبْرَزُوک.
حمیرا! آیا پیامبر صلی الله علیه و آله تو را به این
کار سفارش کرده بود؟ آیا به تو فرمان نداده بود که در خانهات
بمانی؟ به خدا قسم آنها که تو را از خانه بیرون کشیدند، در حق تو
بیانصافی کردند؛ چراکه از زنان خود صیانت کردند و تو را در معرض دید
قرار دادند.
زید بن صرحان در پاسخ به دعوت عایشه که از او
خواسته بود از علی علیه السلام جدا شود و به یاری او بیاید، نامهای
چنین به وی نوشت:
سلامٌ علیک، تو [زن] وظیفهای داری و ما
[مردان] وظیفهای دیگر، وظیفه تو آن است که در خانهات بنشینی و
وظیفه ما آن است که با مردم [دشمنان] بجنگیم تا فتنهای نباشد.
اکنون تو وظیفهات را رها کردهای و از ما میخواهی که دست از
وظیفهمان برداریم. والسّلام.
اُم ّسلمه همسر مؤمن و فهیم پیامبر صلی الله علیه و آله نیز طی نامهای به عایشه او را چنین مورد عتاب قرار داد:
انِّ
عمودَ الاسلام لن یثابَ بالنساء ان مال و لن یُرأبَ بهنِّ انْ
صُدعَ، حُمادَیاتُ النساء غَضُّ الاطراف و خَفْض الاصوات و ....
ستون
دین اگر کج شود، به وسیله زنان مستقیم نگردد و اگر شکاف بردارد، با
زنان اصلاح نشود. از زنان پسندیده آن است که چشم خود فرو بندند و
صدا کوتاه سازند.
علاوه بر روایات فوق، روایاتی نیز صریحاً با
نهی از اطاعت زنان؛ ولایت، سرپرستی و مدیریّت آنان را در امور
جامعه رد میکند:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
3. طاعَةُ المرأة ندامَة.
فرمانبری از زن مایه پشیمانی است.
هلکت الرجال حین اَطاعت النساء.
مردان آنگاه که از زنان فرمانبری نمودند، هلاک شدند.
قال علی علیه السلام:
4. ثلاثٌ مُهلکات: طاعة النساء....
سه چیز هلاککننده است: فرمانبری از زنان....
5. کلّ امریٍ تُدَبَّرهُ امْرَأَةٌ فَهُو ملعون.
هر کس زمام امور خود را بهدست زنی بسپارد، ملعون است.
دستهای دیگر از روایات، مستقیماً از تولّی امور اجتماعی توسط زنان نهی میکنند:
قال رسولالله صلی الله علیه و آله:
6. لیس علی النساء ... وَلاتَوَلِّی القضاء.
زنان نباید متصدّی قضاوت شوند.
7. لایُفْلَحُ قَومٌ وَلیَتْهُمُ امْرَأَةٌ.
مردمی که زن فرمانروایشان باشد، سعادتمند نمیشوند.
8. لایُقَدَّسُ اللهُ اُمِّةً قادَتْهُمْ امْرَأةٌ.
خداوند امتی را که زن رهبریشان کند، تقدیس نخواهد کرد.
9. لایُفْلحُ قَومٌ وَلِّوْا اَمْرَهُمْ امْرَأةً.
مردمی که زمام امورشان را بهدست زن بسپارند، سعادتمند نمیشوند.
10. لَنْ یُفْلَحَ قومٌ تُدَبَّرُ اَمْرَهُم امْرَأَةٌ.
مردمی که زن تدبیر امور آنان را برعهده بگیرد، هرگز سعادتمند نمیشوند.
قال علی علیه السلام:
11. لاتُمَلَّک المرأةَ ماجاوَزَ نَفْسَها فانِّ المرأة ریحانَةٌ ولیست بقَهْرمانَة.
کاری
را که فراتر از توان زن است به او مسپار؛ زیرا زن ریحانه (موجودی
ظریف) است و متصدّی و حاکم بر امور نمی تواند باشد.
قال الباقر علیه السلام:
12. لاتَوَلّی الْمَرْأةُ القَضاءَ وَلاتَوَلّی الامارة.
زن، نباید قاضی و امیر شود.
قضاوت زنان از نگاه فقها
عدم صلاحیّت زن برای قضاوت، بین فقهای شیعه (و اغلب فقهای سنّی) اجماعی است. شهید ثانی در مسالک مینویسد:
«امّا
شرط مرد بودن قاضی به دلیل مناسب نبودن زن برای این منصب
میباشد؛ زیرا همنشینی و اختلاط با مردان و بلند حرف زدن در بین
آنها که از لوازم منصب قضاوت است، برای زن سزاوار و جایز نیست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: مردمی که زن فرمانروای
آنها باشد، سعادتمند نخواهند شد.»
صاحب جواهر مینویسد:
«اما
شرط مردی برای قاضی به دلیل اجماع و سخن پیامبر صلی الله علیه و
آله است که فرمود: مردمی که زن فرمانروای آنها باشد، سعادتمند
نخواهند شد و در حدیثی دیگر که فرموده است: زن متولّی قضاوت
نمیشود... و این تأیید میشود با ناتوانی زن از اداره این منصب و
اینکه همنشینی با مردان و بلند سخن گفتن در میان آنان برای او روا
نیست. همچنین نصوصی که در مورد نصب قاضی در زمان غیبت است، ظهور
در غیر زن دارد و بلکه در بعضی از روایات به مرد تصریح شده
است.»
علامه طباطبایی مینویسد:
«ممنوعیت زنان از حضور در جهاد مانند ممنوعیت از تصدی قضاوت و ولایت، سنت مسلمی در اسلام است.»
گروهی دیگر از روایات، از مشورت با زنان نهی کردهاند که مؤیّد ناتوانی زنان در تصدّی امور اجتماعی و حکومتی است:
قال علی علیه السلام:
13. ایّاک ومشاوَرَةَ النساء الاّ مَنْ جَرِّبْتَ بکمال عقلٍ فَانِّ رأیَهنُّ الی اَفْنٍ وعَزْمَهُنِّ الی وَهْنٍ.
از رأی زدن با زنان بپرهیز؛ زیرا ایشان را رأیی کممایه و عزمی ناتوان است. مگر زنی که رشد عقلی او را آزموده باشی.
قال رسولالله صلی الله علیه و آله:
14. اربَعَة مُفْسدَة للقلوب ... وَالاخذ برأیهنِّ.
چهار چیز تباهکننده دلها است: ... و عمل به رأی زنان.
قال الصادق علیه السلام:
15. ایّاکم و مشاورةَ النساء فانِّ فیهنِّ الضعف و الوهن و العجز.
از رایزنی با زنان بپرهیزید؛ زیرا در آنها ضعف و سستی و ناتوانی است.
روایاتی
نیز درباره وضعیت زنان در آخرالزمان است که به بیانی دیگر مؤیّد
مدّعا است. پیش از ذکر این روایات باید به این نکته اشاره کنیم
که آنچه درباره نشانههای آخرالزمان در احادیث آمده است، اغلب ـ
جز در مواردی خاص ـ پدیدههایی مذموم به شمار میروند و لحن روایات
به خوبی این امر را نشان میدهد:
قال رسولالله صلی الله علیه و آله:
16. اذ استُعْملَ السُّفها وَشاوَرُوا النساء.
[آخرالزمان] آنگاه است که نابخردان به کار گرفته شوند و زنان مورد مشورت قرار گیرند.
17. اذا رَفَعُوا البنیان وشاوَرُوا النسوان ویَکْثُرُ الاختلاط.
آنگاه که ساختمانها مرتفع میگردد، با زنان رایزنی میشود و اختلاط زن و مرد فراوان میشود.
18. عندها امارَةُ النساء.
در آن هنگام [آخرالزمان]، زنان حکومت میکنند.
قال علی علیه السلام:
19. و ذلک اذا تَسلِّطَت النساءُ وَسَلِّطْنَ الاماء واُمَّرَت الصبیان.
و آن [آخرالزمان] هنگامی است که زنها و کنیزان حکمروایی میکنند و از کودکان فرمان برده میشود.
20. واذا غَلَبَت النساءُ عَلی الملک وَغلَبْنَ کُلِّ امْریٍ فلایُؤتی الاّ ما لَهُنِّ فیه هوی.
و آخرالزمان آنگاه است که زنان بر حکومت و بر هر مردی چیره شدند و هیچ عملی جز با تأمین خواست آنان انجام نشود.
سیره مسلمین
علاوه
بر ادلّه قرآنی و روایی، میتوان به سیره مسلمین و اهل شریعت نیز
بر ردّ ولایت، قضاوت و مدیریت اجتماعی زنان استدلال کرد.
از آغاز
ظهور اسلام و بلکه از آغاز خلقت آدم و ظهور شرایع الهی تاکنون،
خداوند، انبیا، اوصیا و مردم متشرّع، تدبیر امور اجتماعی را بهدست
زنان نمیسپردهاند و به همین خاطر در تاریخ، زنی را به عنوان
پیامبر، امام، وصیّ، حاکم مشروع، قاضی، رئیس قوم و قبیله و گروه،
کدخدای ده، فرماندار شهر و... سراغ نداریم. این در حالی بوده است
که پیوسته زنانی مؤمن و صالح و حتی بعضاً توانمند بر انجام برخی
مسئولیتهای اجتماعی حضور داشتهاند امّا به دلیل آنکه شرایع و
ادیان آسمانی تصدّی چنین نقشهایی را برای صنف زنان مشروع
نمیدانستهاند، از نصب آنان به این مناصب خودداری میکردند.
آیت الله سیّدمحمّدحسین حسینی تهرانی (ره) در این مورد با عنوان «سیره عملی پایدار» مینویسد:
«[یکی
از دلایل عدم جواز حکومت و قضاوت زنان] سیره است که بدون شک در
این مورد محقّق است و معنای سیره این است که فقها، علما و حاکمان
مسلمان اعم از شیعه و سنّی از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا
زمان ما زن را متصدّی امارت و قضاوت نمیکردهاند با وجود آنکه
گروهی از زنان صاحب دانش و درایت و ارزشهای اخلاقی در همه اعصار و
دوره به دوره وجود داشتهاند. وقتی ما آرا و دیدگاههای فقها و علما و
حکام را در کتابهای سیره و تاریخ ملاحظه میکنیم، در مییابیم که
دلیل خودداری آنها از نصب زنان به امارت و قضاوت، امری اتفاقی
نبوده است بلکه مستند به سنّت شارع مقدّس و رسول مکرم صلی الله
علیه و آله و پیروی از سنّت استوار و راه مستقیم شریعت بوده است،
به گونهای که برای آنها امکان تجاوز و تخطّی از آن وجود نداشته
است. این سیره عملی مثل شهرت قولی [فقها] است که برای استناد
حرمت قضاوت و حکومت زنان کفایت میکند
منابع: