مبارزه با افکار فمنیستی

این وبلاگ جهت مبارزه با شیوع افکار فمینیستی و فروپاشی خانواده و جابجایی نقش سنتی و اسلامی زن و مرد تاسیس شده است.

مبارزه با افکار فمنیستی

این وبلاگ جهت مبارزه با شیوع افکار فمینیستی و فروپاشی خانواده و جابجایی نقش سنتی و اسلامی زن و مرد تاسیس شده است.

جهت مبارزه با شیوع تفکرات فمنیسیتی در خانواده ها و جامعه و رسانه ها، با توجه به آمار روز افزون طلاق و افزایش فساد و فروپاشی خانواده تلاش جدی لازم است. متاسفانه در قلمرو دجالی ماشینی مدرن امروز، فرصت مناسب برای کسانی که می خواهند فطرت انسان را زیر پا گذارند و نسل بشر را منقرض کنند فراهم آمده است. اما نکته تلخ اینجاست که دین نیز دستاویز تمدن ضاله و مکاتب ضاله ای نظیر فمینیسم شده است و سعی در ترکیب فمینیسم که هیچ سازگاری با اسلام ندارد در احکام دین می شود. امروزه با کمال گستاخی مسئولیت مردان در قرآن که مسئولیت نان آوری و مادی و معاش خانواده و جامعه است به حق زن تبدیل شده است. در صورتی که اتفاقا حقوق زن و مرد هر دو در این سیستم لگدمال می شود.

بایگانی
  • ۱
  • ۰

مقاله زیر از سوی یک زن ایرانی که زنان امروز را نقد می کند نوشته شده است تا شاید الگویی باشد برای بسیاری از دختران که راه تاریک زنان امروز را طی می کنند.

رواج تفکر فمینیستى راهى براى فرار از زنانگى‏
فمینیسم از واژه فرانسوى بfemmeبه معنى «زن» گرفته شده است. نام نهضتى است که از اواخر قرن نوزدهم براى تساوى حقوق زنان ا مردان در اروپا آغاز شد و به تدریج در سراسر جهان گسترش یافت. (1)
«سیمون دوبوار» فمینیست رادیکال (2) عقیده داشت آزادى زنان هنگامى تحقق مى‏یابد که آنان خود را از قید مادرى برهانند!! خلاص کردن زنان از شر بیولوژى تولید مثل آرمان برخى از این گروهها بود. از این رو راههاى مختلفى براى این خلاصى تبلیغ کردند. جلوگیرى از باردارى به وسیله راههاى متفاوت آن، سقط جنین و استفاده از تکنولوژى‏هاى جدید همچون IVF (آى وى اف) یا حاملگى خارج از رحم براى بچه‏دار شدن، پیشنهادهایى بود که از سوى فمینیسم مطرح شد و سرانجام این پیشنهادها نظریه‏اى بود که آرزو مى‏کرد با پیشرفت علم ژنتیک روزى زنان بدون وجود مردان بتوانند بچه‏دار شوند. آن هم با قرار دادن اسپرم اهدایى در رحم‏هایى مصنوعى. این آرزویى بود که «سیمون دوبوار» در آن زمان کرده بود. او در کتاب جنس دوم احتمال این اتفاق را مى‏داد که شاید زمانى همکارى مردان در تولید نسل غیر ضرورى گردد. به نظر او دستیابى به چنین چیزى اجابت دعاى زنان خواهد بود!
فمینیست‏ها براى رسیدن به خواسته‏هایشان خواستار حقوقى شدند که بعدها منجر به سقوط و از میان رفتن خانواده گردید. مهد کودک‏هاى 24 ساعته، تجویز سقط جنین، فرصت‏هاى برابر شغلى و... آرمان‏هاى آنان بود. در جستجوى دستیابى به این شعارها زنان عملاً از مادرى، خداحافظى کردند و چون طبق عقیده آنان «زن انسان مستقلى است که داراى غرایز و حق لذت است و از آنجایى که روش جلوگیرى از باردارى به طور صد در صد وجود ندارد پس رابطه جنسى نمى‏تواند کاملاً از تولید مثل جدا گردد، مگر آنکه آنان نیز حق سقط جنین را به دست آورند. » (3) ارائه طرح مجاز شدن سقط جنین راهى بود براى آزادى هر چه بیشتر زنان.
برابرى و تساوى زن و مرد در تمامى شئون آرمانى بود که فمینیسم در سر داشت تا با ابزارهاى مدنظر خود اجرایى شدن آن را در اجتماع تضمین کند. «جان استوارت میل» مى‏نویسد: «آنچه در حال حاضر سرشت زن نامیده مى‏شود چیزى اساساً مصنوعى است که در نتیجه سرکوب بعضى از ابعاد و تحریک غیر طبیعى سایر ابعاد ایجاد شده است»
یعنى چیزى که زن را زن مى‏کند بیولوژى بارورى اوست. حتى برخى از فمینیست‏ها پا را فراتر نهادند و قائل شدند که آنچه زن را زن نگه داشته حاصل نگاه تفاوت زیستى او با مرد است. بنابراین قائل شدند به اینکه چه ضرورتى دارد که از رحم زن فرزند تولید شود. وقتى بتوان از طریق پیشرفت علم ژنتیک فرزندان را خارج از رحم زن تولید کرد دیگر طبیعت زن، زنانه باقى نمى‏ماند در نتیجه نقش طبیعى زنانه و مردانه از بین مى‏رود و یک موجود انسانى باقى مى‏ماند که نمى‏توان گفت زن است، بلکه او انسان است»
آرمان فمینیسم و گروههاى آن، گاه مشترک و گاه متفاوت است. مجال بحث در این زمینه نیازمند فرصتى مفصل است. اما چیزى که نوشتار حاضر مصمم است بدان بپردازد تأثیر بدى است که این جنبش و اندیشه‏هاى آن بر زنان گذاشته و آینده‏اى تاریک را برایشان رقم زده است.
فمینیسم امروزه مدعى خواسته‏هاى جدید و آرمانخواهایى اغلب تندروانه در حیات اجتماعى و سیاسى است.
نهضتى است که علیه سنت‏ها و ارزش‏هاى سنتى سر برآورده و به گونه‏اى دیگر زن بودن زنان را به رخ کشیده و على‏رغم ادعایى که دارد (احقاق حقوق زنان) شخصیت حقیقى زن را از میان برده و او را در برزخ زن یا مرد بودن معلق گذاشته است. زن بودن و چگونه بودن بازى نوینى است که فمینیسم پایه‏هاى آن را در ذهن و جسم زنان کاشته و بسیارى از زنان با چشمانى بسته تمام زوایاى آن را پذیرفته‏اند و وعده‏هاى آن را حقایقى تصور کرده‏اند که گویا امید رهایى از نقش‏هاى همیشگى زنانه در آن است.
فمینیسم به زنان آموخت آمیزش جنسى به جاى پیوند مداوم یعنى اسارت و عبودیت در مقابل مرد؛ چون از وابستگى زن به مرد حکایت مى‏کند و این وابستگى انگیزه‏اى است براى مطیع و رام شدن او. بدین خاطر در این سبک اندیشه به مردان هیچ اعتبار و اعتمادى نیست؛ زیرا با پذیرفتن هر درخواستى از آنها زن، گامى به سوى اسارت بیشتر طى مى‏کند.
فمینیسم به زن آموخت که رابطه‏اش با مرد، آینده‏اى جز تضییع حقوق فردى، شخصیتى، اجتماعى و... نیست. بدین خاطر ترس زن از برقرارى رابطه با مرد در چهارچوب ازدواج فراوان است؛ زیر در دل دادن به مرد مردد است و اگر هم دل داد به آینده نامعلومى مى‏اندیشد - مردش بر او مسلط خواهد شد و هیچ حقى از او را عملاً به رسمیت نخواهد شناخت -
زن غربى که اندیشه و آراى فمینیسم بر او غالب شده رابطه با مرد را یا نوعى کسب منفعت فرض مى‏کند، یعنى عشقش حسابگرانه است و یا این ارتباط را بر مبناى قربانى کردن همسرش بنا مى‏کند. ارزش پیوند با مرد براى زن امروز که با فمینیست هم عقیده است صرف فرزندآورى است آن هم اگر اعتقادى به این مقوله داشته باشد که در این صورت این ویژگى مختص زن است، بنابراین چندان مورد توجه نیست.
سردرگمى اساسى که فمینیسم در زنان ایجاد کرد کم شباهتى بین زن امروز با زنان اجداد اوست. زن امروز خود را از مادر و مادربزرگش متمایز مى‏داند و مطمئن است که آنان در زمان خود در گزینش نوع زندگى خویش به خطا رفته‏اند و اصلاً گزینشى در کار نبود، بلکه بدون خواست خود در دام مردانى گرفتار آمده‏اند که از زن جز تمکین، کلفتى و باردارى تعریف دیگرى ندارند. این زن با این سبک فکر دیگر کسى را شایسته همسرى نمى‏داند و اصل همسرى را نیز نمى‏پسندد. اگر هم بخواهد همسرى انتخاب کند به خاطر رفع نیاز موقت است. نه اینکه بخواهد به طور دائم و سنتى در خانه مردى اداى وظیفه کند!
ایجاد «رقابت» با مرد در رفتار، ارزش‏ها، حرفه و اساساً سبک زندگى مهم‏ترین ره‏آورد فمینیسم است. حس رقابت در زن او را به صورت جنگجویى در مى‏آورد که همیشه آماده نبرد است. او مى‏خواهد «بهترین مرد» باشد؛ زیرا درک تفاوت‏ها در سطح وسیع برایش مفهوم ندارد. اصلاً به دید او مرزى بین زن و مرد نیست تا بخواهد به زنانگى فکر کند؛ زیرا اساساً در تفکر فمینیستى تفاوت‏ها غالباً از نوع نگرش جامعه به زن و مرد است نه تفاوتى طبیعى و خدادادى.

اندوه وامانده‏
طى داد و قلل‏هاى فمینیسم زنان تا حدودى قدرت یافتند که لااقل وجود خود را به گونه‏اى اثبات کنند؛ ولى در گیرودار اثبات هویت به انحراف در هویت مبتلا شدند و به کلى هویت زنانه خود را از دست دادند. این قدرت مى‏توانست در خدمت زنانگى در آید؛ ولى به نظر مى‏رسد پیش از آنکه در خدمت زن باشد، زنانگى‏اش را از ریشه زد و او ماند و «حسرت مرد بودن» بر دل او. فمینیسم زن و مرد را در مقابل هم قرار داد و از آن براى آنها رقیب ساخت. در سایه این تفکر رابطه زن و مرد رابطه‏اى دو طرفه نیست. پس درک دو جانبه را هم نمى‏توان انتظار داشت. در این تفکر، زن و مرد دو خط موازى در نظر گرفته مى‏شوند که به هیچ وجه نمى‏توانند و نباید به هم برسند.
جنبش زنان مرزهاى زنانگى و مردانگى را تقریباً محو کرد و چنین وانمود کرد که متشخص بودن یعنى چون مردان سهل‏الوصول بودن. منتهى نه در زندانى به نام خانواده و قراردادى به نام ازدواج. معیارهایى که روزگارى براى مرد و زن و جامعه‏اش ارزش محسوب مى‏شد دیگر فاقد اعتبار است. حتى طبق این عقیده شاید متشخص بودن یک زن با همان ارزش‏هاى پذیرفته شده سنتى (مهربانى، ملایمت، دیگرخواهى و...) براى او موانعى هم ایجاد کند.
چیزى که امروز اساسى به نظر مى‏رسد و فمینیسم از گفتن و ابراز کردن آن طفره مى‏رود، ارزش زن به عنوان انسان است. فمینیست به گونه‏اى دیگر در صدد است به اجبار به مردم جهان زن بودن زن را بفهماند؛ ولى با سر و صداهایى که بر پا مى‏کند بیشتر خواهان جلب نظر است.
زنان در این مرحله مى‏خواهند به ارزش‏هایى که مردانه خوانده مى‏شود دست یابند، ولى جامعه مردان و اساساً اجتماع از پذیرفتن این نظر معذور است.
فمینیسم مى‏گوید تمام «ارزش‏هاى کهنه» از مد افتاده و نتیجه‏اى براى زن ندارد. ولى به نظر مى‏رسد با از بین رفتن ارزش‏هاى زنانه (وفادارى، صداقت، مهربانى دیگر دوستى و...) بنیان خانواده فرو ریزد. چون مهم‏ترین رکن این بنیان، زن است و اوست که از ازل تا ابد صفت دیگرخواهى در او نهاده شده است. کسى که فرهنگ یک ملت را مى‏سازد زن است، کسى که فرزندانى صالح پرورش مى‏دهد، زن است، کسى که آرامش به ارمغان مى‏آورد زن است و این همه در خانواده‏اى ساخته مى‏شود که زن، مادر است و مهربان، همسر است و فداکار. امروز زن با پذیرفتن خواسته‏هاى فمینیستى به راحتى از شوهر جدا مى‏شود و با اندک مشکلى فرزندان را به امان خدا رها مى‏کند تا به کام دل برسد؛ چون فردگرایى به او مى‏گوید: «به فکر خودت باش و در اکنون زندگى کن. »
تفکر فمینیستى به زنان امید داد که به حساب خواهند آمد، از این پس جامعه به گونه‏اى دیگر به آنان نگاه خواهد کرد، عزتمند خواهند شد. به زندگى آنان معنا خواهد بخشید و... اما با گذشت 150 سال از جنبش زنان در کشورهاى اروپایى و آمریکایى و انتشار آرمان‏هاى آنان به کشورهاى دیگر بحران‏هاى متعددى را براى زنان و جامعه آنان به ارمغان آورد.
تحفه درویشانه آن به فراموشى سپردن «ارزش زنانه» است. همان چیزى که امروز زنان غربى در حسرت آن مى‏سوزند.
از این رو پاره‏اى از فرهنگ ایدئولوژیک خود را کنار گذاشته‏اند و قایل به تغییر ساختار فرهنگى - ایدئولوژى جامعه شدند طورى که نمى‏دانند چه مقدار از شعارهاى فمینیستى را بپذیرند، بنابراین کمى از اصل خویشتن دور افتادند. صداى آواز فمینیسم و آزادى‏خواهى آنان از دور بسیار خوش مى‏نمود لذا زن شرقى را هم به خود جلب کرد. ولى زن غربى که در معرض صداى آن قرار داشت از رویکرد فمینیستى آن به ستوه آمده خواهان برگشتن به روال گذشته؛ اما تعدیل شده‏اش است.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی